مصطفی ملکیان: یکی از ۵۰ کتابی که در طول زندگی مطالعه کردهام
تاریخ انتشار: ۳۰ دی ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۶۶۹۶۱۸۶
فرهنگ > دین و اندیشه - مصطفی ملکیان، بحث خود را با اشاره به اهمیت کتاب فضائل ذهن لیندا زگزبسکی آغاز کرد و آن را یکی از ۵۰ کتاب مهمی که در طول زندگی مطالعه کرده نامید و گفت: در سال ۱۳۷۶ یعنی دو سال بعد از انتشار متن اصلی این کتاب، آن را خواندم و همیشه آرزو داشتم آن را به فارسی ترجمه کنم که متاسفانه فرصت نشد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی ادامه داد: کتابها را به دو دسته میتوان تقسیم کرد، نخست آثاری که از مطالعه آنها عالم تر و متفکرتر و فیلسوفتر میشویم، یعنی به لحاظ ذهنی غنیتر و سرشارتر میشویم، دوم آثاری که وقتی آن ها را میخوانیم انسان بهتری میشویم، همچنان که ویتگنشتاین آرزو میکرد که کتابهایش به گونهای باشد که خواندن آنها خواننده را بهتر کند. کتاب فضایل ذهن در عین حال که از نظر علمی و فکری قوی است، آدم را بهتر میکند. به تعبیر شاعر ما کتابی است که در آن باد میوزد. از این حیث اگرچه در نظر نخست مطالعه آن دشوار به نظر میرسد، اما خواندن آن باعث میشود ما در خودمان فضایی معنوی حس کنیم، ضمن این که این فضای معنوی موید به تاییدات آکادمیک است.
این پژوهشگر و استاد فلسفه و اخلاق بحث خود درباره این کتاب را تقطیع و نه تلخیص آن خواند، بدین معنا که نکاتی شاخص از آن را بیان میکند و گفت: بعضی از نکات کتاب فضایل ذهن جای بسط و تفصیل و تعمیق دارد و بعضی انتقادات نیز بدان وارد است، اما فعلا مجال پرداختن به آن نیست.
حصر عقلی سه مکتب بزرگ اخلاقی: وظیفه گرایی، نتیجه گرایی و فضیلت گرایی
ملکیان در ادامه به تمایز سه مکتب یا نظریه بزرگ در فلسفه اخلاق یعنی اصالت وظیفه، اصالت نتیجه و اصالت فضیلت اشاره کرد و گفت: بر خلاف نظر مورخان فلسفه اخلاق به نظر من حصر مکاتب اخلاقی در این سه، حصر عقلی است و مکتب چهارم یا پنجمی متصور نیست. زیرا وقتی میخواهیم درباره یک فعل داوری کنیم، این داوری یا درباره خود آن فعل است، یا درباره معلولهای آن در جهان هستی و یا درباره علت یا علتهای آن فعل است. اگر این داوری صرفا راجع به خود آن عمل یا فعل باشد، رویکرد وظیفه نگرانه مثل کانت است و اگر داوری درباره آثار و نتایج آن باشد، رویکرد ما پیامدگرایانه یا قائل به اصالت نتیجه است که از بزرگترین قائلان به آن میتوان به جیمزمیل و جان استوارت میل و جرمی بنتام اشاره کرد و اگر هم داوری اخلاقی یک فعل به علت یا علتهای تحقق آن فعل اختصاص یابد، رویکرد ما فضیلت گرایانه است. رویکرد چهارمی به لحاظ عقلی متصور نیست.
این استاد اخلاق تاکید کرد: اگر رویکرد اخلاقی ما در داوری نسبت به پسندیدگی و ناپسندی یک فعل ناظر به خود فعل باشد(رویکرد وظیفه گرا) یعنی درستی و نادرستی فعل مد نظر است، اما اگر داوری راجع به یک فعل به اعتبار آثار و نتایج باشد، آنگاه مفهوم اصلی خوبی یا بدی فعل است و اگر رویکرد ما در داوری نسبت به یک فعل فضیلت گرایانه باشد، یعنی شخصیت و منش کسی که کار را انجام داده مد نظر باشد، آنگاه درستی و نادرستی فعل به اعتبار فضیلت و رذیلت فاعل آن در نظر گرفته میشود. بنابراین اختلاف این سه مکتب این است که وظیفه گرایی درستی و نادرستی را مادر بقیه مفاهیم اخلاقی میداند، پیامدگرایی بر خوبی و بدی تاکید دارد و فضیلت گرایی، فضیلت و رذیلت را مادر مفاهیم اخلاقی میداند.
این که شهودهای اخلاقی انسان ها هر سه مکتب بزرگ اخلاقی را در بادی نظر تایید میکند، نکته بعدی بحث ملکیان بود و گفت: انسان ها شهودهایی دارند که دست کم در نظر اول هر سه مکتب را تایید میکنند، یعنی مثلا شهود ما میگوید درست است که انسان با دیگری چنان رفتار کند که خوش دارد دیگری با او چنان رفتار کند و این موافق وظیفه گرایی است. همچنان که تواضع در بادی نظر از نظر همه کار درستی است، یعنی با نعمتهایی که در زندگی داریم، چنان رفتار کنیم که گویی در زندگی دیگران است.
از سوی دیگر شهودهایی مطابق پیامدگرایی داریم، مثل بد بودن راستی که باعث جدال دو قوم و قبیله شود، یا آن تعبیر حضرت عیسی(ع) که میگفت انسان را برای شنبه نیافریدهاند، بلکه شنبه را برای انسان آفریدهاند. شهود مطابق فضیلت گرایی نیز داریم، مثلا همه ما انتقاد یک انسان خیرخواه را اخلاقی میدانیم، در حالی که نقد یک حسود یا رقیب را رذیلت میخوانیم و از کارش احساس رنجش میکنیم. به همین خاطر است که در نگاه نخست هیچ کدام از این مکاتب نمیتوانند دیگران را از میدان بدر کنند و به همین جهت است که هر یک از انسان ها در زندگی روزمره بر اساس هر سه مکتب عمل میکنند.
اخلاق با حقوق متفاوت است
ملکیان نکته سوم کتاب را استدلالات زگزبسکی به سود اخلاق فضیلت خواند و گفت: البته باید در نظر داشت که این که در اخلاق فضیلت گفته میشود که آنچه از فرد فضیلت مند صادر میشود، به لحاظ اخلاقی درست است، را نباید با داوری حقوقی نسبت به یک فعل خلط کرد. یعنی چنین نیست که هیتلر و پل پوت و استالین و صدام با استناد به فضیلت گرایی بگویند نمیتوان نسبت به عمل ما قضاوت کرد. زیرا اولا ویژگیهایی که باعث میشود فردی فضیلتمند اخلاقی یا رذیلت مند اخلاقی باشد، مشخص و قابل رویت است و ثانیا در مقابل این جنایتکاران به نام حقوق میایستیم. همه مکاتب حقوقی پیامدگرا هستند. یعنی اعتبار قانون صرفا به آثار و نتایج است و هر کس در برابر قانون بایستد، متناسب با میزان تخلف از قانون کیفر میبیند.
به عبارت دیگر کیفر و پاداش حقوقی ربطی به فضائل و رذائل درونی ندارد. البته اگر فردی فضیلت گرا باشد باید بپذیرد که به صرف مجرم بودن حقوقی کسی نمیتوان او را رذیلت مند اخلاقی خواند و او را نکوهش کرد، همچنان که از منظر فضیلت گرا، کسی کاملا مطابق قانون است، الزاما فضیلت مند نیست. بنابراین با اخلاق فضیلت حقوق تعطیل نمیشود و هر مستبد و جائر و توتالیتری متناسب با جنایتی که کرده به لحاظ قانونی باید کیفر ببیند. فقط تفاوت مکاتب اخلاقی در این بحث آن است که اگر اصالت نتیجهای یا اصالت وظیفه ای باشیم، چه بسا راحت تر بتوانیم نسبت به کسانی که کیفر حقوقی انجام میدهند، قضاوت اخلاقی کنیم، اما اگر طرفدار اصالت فضیلت باشیم، فرد را به لحاظ حقوقی کیفر میکنیم، اما داوری اخلاقی تا حد فراوانی متوقف می شود یا ملاحظه کارانه و محتاطانه میشود.
داوری اخلاقی در همه ساحات وجود انسان
این استاد فلسفه اخلاق با تاکید بر دفاع مستدلانه زگزبسکی از اخلاق فضیلت گفت: زگزبسکی هم از سویی به نقد وظیفه گرایی و پیامدگرایی میپردازد و هم از سوی دیگر استدلالاتی به نفع فضیلت گرایی دارد. این یکی از قوی ترین بخشهای این کتاب است. اما بحث مهم دیگر این است که داوری اخلاقی ما با هر یک از مکاتب اخلاقی فوق به خصوص فضیلت گرایی، به همه پنج ساحت وجود انسان ارتباط مییابد. هر انسان سه ساحت درونی یعنی اول باورها، دوم احساسات و عواطف و هیجانات و سوم خواسته ها و دو ساحت بیرونی یعنی اول گفتار و دوم رفتار دارد. فیلسوفان اخلاق اجماع دارند که راجع به گفتار و کردار میتوان داوری اخلاقی کرد اما فضیلت گرایان تاکید میکنند که راجع به ساحات درونی یعنی باورها و احساسات و خواستهها نیز داوری اخلاقی کرد. خانم زگزبسکی هم به جهات دیگری و هم به جهت دیگری که یک فضیلت گرا است، معتقد است هر ۵ ساحت وجود انسان میتواند مشمول داوری اخلاقی باشد.
اما چرا برخی فیلسوفان اخلاقی میگویند تنها میتوان در زمینه رفتار و گفتار داوری اخلاقی کرد؟ ملکیان در پاسخ به این پرسش گفت: علت آن است که تصور این اندیشمندان این است که تنها رفتار و گفتار انسان ارادی هستند و ساحات درونی انسان ارادی نیستند. در حالی که زگزبسکی در بحثی عمیق که من نظیرش را ندیدهام، نشان میدهد که همه ساحات وجود انسان ارادی هستند، اگرچه اولا درجات ارادی بودنشان متفاوت است و ثانیا نوع ارادی بودنشان متفاوت است و هیچ کدام از این پنج ساحت تماما جبری و غیرارادی نیستند. یعنی انسان همان طور که گفتار و کردار کاملا جبری دارد(مثل کارهایی که انسان در خواب میکند) باورها و احساسات و خواستههای جبری نیز دارد، اما باورها و احساسات و خواستههای ارادی نیز دارد و به همین خاطر میتوان راجع به این ساحات درونی نیز داوری اخلاقی داشت.
بنابراین به تعبیر روان شناسی از آنجا که گفتار و کردار را رویهمرفته رفتار میخوانند و ساحات درونی را ذهن، پس به زبان روان شناسی میگوییم اخلاق هم راجع به رفتار(گفتار و کردار) و هم راجع به ذهن(سه ساحت درونی) میتواند داوری کند. البته داوری اخلاقی راجع به باورها به معنای داوری راجع به محتوای این باورها و گزارهای که باور به آن تعلق دارد، نیست بلکه اخلاقی بودن یا نبودن باور به فرایند به دست آوردن باورها ربط دارد. به عبارت دقیقتر داوری اخلاقی راجع به باورها به فرایند رسیدن به باور ناظر است نه به فراورده آن باور. یعنی در اخلاق باور فراوردههای باور متعلق داوری نیست بلکه فرایند نیل به باور اهمیت دارد. یعنی فرایندهای باور آوری متعلق داوری اخلاق باور است.
معرفت شناسی همچون اخلاق
ملکیان در ادامه به بحث از معرفت شناسی پرداخت و گفت: زگزبسکی معتقد است، معرفت شناسی نیز شاکله ای مثل اخلاق دارد، حال آن که در معرفتشناسی به جای عمل(که در اخلاق محل بحث است)، علم محل بحث است. علوم بشری را به دو قسم علوم توصیفی و علوم توصیهای یا علوم توصیفی-توصیه ای تقسیم کرد که میتوان آن ها را به طور خلاصه علوم توصیفی(توصیف و تبیین و پیش بینی) و علوم هنجاری(علومی که هم توصیف و توصیه میکنند یا فقط توصیه میکنند) خواند. مثلا روان شناسی و جامعهشناسی و اقتصاد یعنی علوم تجربی انسانی و فیزیک و ریاضیات و شیمی یعنی علوم پایه توصیفی هستند، در حالی که علمی چون اخلاق توصیهای است، یعنی نمیگوید انسانها چه میکنند، بلکه میگوید انسانها چه باید بکنند و چه نباید بکنند.
فقه و حقوق نیز چنین هستند، علوم توصیهای هستند. اما علمی چون منطق که موضوعش تفکر یا استدلال است، هم توصیفی و هم توصیهای است. یعنی هم نشان میدهد که انسانها چگونه تفکر یا استدلال میکنند و هم توصیه میکند که چگونه باید تفکر یا استدلال کنند. به همین خاطر در منطق استدلالهای صحیح و سقیم داریم و راجع به آن ها ارزش داوری میکنیم.
وی خاطر نشان کرد: عموما معرفت شناسان تا اوایل قرن بیستم معتقد بودند که معرفت شناسی علمی توصیفی است یعنی به این می پردازد که معرفت چیست. اما از اوایل قرن بیستم تفطنهایی ظاهر شد و کسانی گفتند که معرفت شناسی مثل منطق است، یعنی علم توصیهای است. منتها منطق نحوه تفکر یا استدلال را توصیه میکرد، اما معرفت شناسی میگوید این چیزها را معرفت بدانید یا ندانید. کواین از فیلسوفان برجستهای است که معتقد است معرفت شناسی فقط علم توصیفی است در حالی که لیندا زگزبسکی معتقد است که معرفت شناسی علمی توصیهای است و بنابراین در آن میتوان ارزش داوری کرد و به همین خاطر معرفت شناسی مثل اخلاق و حقوق است.
ملکیان گفت: نکته مهم بحث اما این است که ارزش داوریهایی که در معرفت شناسی رخ میدهد، بسیار شبیه ارزش داوریهای اخلاق است. یعنی گروهی مثل وظیفه گرایان وقتی می خواهند راجع به معرفت داوری کنند، به خود باور نگاه میکنند، مثل وظیفه گرایان که در اخلاق برای ارزش داوری درباره فعل به خود فعل مینگریستند. گروهی نیز مثل نتیجه گرایان برای ارزش داوری راجع به باور، به آثار و نتایج مترتب به آن باور تاکید دارند، یعنی مثلا در داوری راجع به شهود یا احساس یا گواهی(testimony) به نتایجی که از اینها به دست می آید، تاکید میکنند.
اما دسته سومی در معرفت شناسان هستند که میگویند برای ارزش داوریهای معرفت شناختی درباره باورها نه میتوان به خود باور چشم دوخت و نه به آثار و نتایج فرایند باوری بلکه باید به این نگریست که چه کسی این باور را پیدا کرده است. این رویکرد به معرفت شناسی مثل فضیلت گرایی در اخلاق است و لیندا زگزبسکی در معرفت شناسی، فضیلت انگار است، یعنی میگوید برای این که به باوری عنوان معرفت را داد، باید دید که باور چه کسی است. در اخلاق فضیلت میگفتیم فاعل چه ویژگیها و منش و شخصیتی دارد و این جا میگوییم باورمند چه ویژگیها و منش و شخصیتی دارد.
تفاوت فضیلت گرایی معرفت شناختی با اخلاق باور
این استاد فلسفه در ادامه تاکید کرد: همچنان که در اخلاق ویژگیهایی را که فرد فضیلت مند به آنها متصف بود، فضائل اخلاقی میخواندیم، در معرفت شناسی نیز میتوانیم قائل به وجود فضائل ذهنی شویم. یعنی فضائلی که وقتی فرد باورمند به آنها متصف شود، باور او به درجه معرفت میرسد. برخی از این فضائل ذهنی عبارتند از سعه صدر داشتن، استدلال گرا بودن، تعصب نداشتن، جزم و جمود نداشتن، آرزو اندیش نبودن، گشودگی فکری داشتن، دقت نظر داشتن و ... طبق احصایی کردهام، می توان ۵۱ فضیلت ذهنی را برشمرد. سخن زگزبسکی این است که اگر کسی اگر این فضائل ذهنی را داشته باشد، سخنی که میگوید، از نظر معرفت شناسی قابل اعتماد است. البته باید تاکید کرد که فضیلت مندی ذهنی با اخلاق باور متفاوت است.
اخلاق باور که از نزاعی میان ویلیام جیمز و کلیفورد ریاضیدان و منطقی بر آمد، ناظر به داوری اخلاقی راجع به باورها از حیث فرایند به باور رسیدن بود و از این حیث شاخهای از اخلاق است، در حالی که بحث فضیلت ذهنی به خود باور کار دارد و شاخه ای از معرفت شناسی است، زیرا میگوید باور فرد به لحاظ معرفت شناختی پذیرفته است، اگر در فرد فضائلی ذهنی متحقق باشد. به عبارت دیگر اخلاق باور به فرایند کار دارد و معرفت شناسی فضیلت به فراورده کار دارد. همچنین لازم به تاکید است که اخلاق باور به عنوان یکی از پنج شاخه اخلاق که به باورها میپردازد را نباید با فضائل ذهنی خلط کرد. در حالی که فضائل ذهنی باور فرد را معتبر میکند.
ملکیان گفت: بر این اساس زگزبسکی معتقد است که همچنان که از میان مکاتب اخلاقی، اخلاق فضیلت نگر قابل دفاع است، در معرفت شناسی نیز نباید به خود باورها و یا نتایج آن ها نگریست، بلکه باید به فرد باورمند نگریست. بنابراین تفاوت فضائل اخلاقی و فضائل ذهنی در این است که فضائل اخلاقی فضائل مقام عمل هستند، در حالی که فضائل ذهنی، فضائل مقام نظر هستند. نکته دیگر این که برخی فضائل اخلاقی و فضائل ذهنی مشترک هستند. مثلا شجاعت هم فضیلت عملی و هم فضیلت ذهنی است. یعنی هم کسی که در میدان جنگ رشادت میکند، شجاع است و هم فردی که علی رغم تبلیغات رژیم حاکم بر کشور، حقیقت را کشف میکند زیرا این فرد هم خود را در خطر قرار میاندازد. یعنی برای نیل به حقیقت شجاعت ذهنی لازم است. البته برخی فضائل فقط اخلاقی و برخی فقط ذهنی نیستند.
وی گفت: وقتی زگزبسکی در اخلاق میخواهد از فضیلت گرایی در برابر نتیجهگرایی و وظیفه گرایی دفاع کند، برخی واقعیت ها را به رخ نتیجه گرایان و وظیفه گرایان میکشد و میگوید شما نمی توانید راجع به آنها حرف بزنید. مثلا می گوید که وظیفه گرایان و نتیجه گرایان نمیتوانند راجع به عشق و دوستی حرف بزنند، زیرا عشق و دوستی و خویشاوندی طبق تلقی نتیجه گرایان و وظیفه گرایان ضابطه اخلاقی بر نمیتابد، در حالی که طبق تلقی فضیلت گرایان میتوان راجع به عشق و دوستی و خویشاوندی نیز داوری اخلاقی داشت. البته به نظر من خویشاوندی قابل اندراج در دوستی است، در حالی که برخی قائل به تمایز آنها هستند.
علم متفاوت از حکمت و فهم
وی سپس به سه موضوعی اشاره کرد که از دید زگزبسکی طرفداران وظیفه گرایی و نتیجه گرایی نمیتوانند آنها را توجیه کنند، نخست حکمت و دوم معرفت: ما انسانها معتقدیم که علم و فهم و حکمت سه ارزش متفاوت هستند. بسیار اتفاق میافتد که کسی بسیار عالم است، اما حکمت ندارد. یعنی بسیارند کسانی که به لحاظ معرفت سطح پایینی دارند، اما حکمت دارند، یعنی زندگی شان را بهتر از یک «فول پروفسور» دانشگاهی اداره میکنند، زیرا هم خوش تر هستند، هم خوبترند و هم مردم آنها را بیشتر دوست دارند و هم از زندگی لذت بیشتری می برند. کسی که حکمت ندارد، از دادههای(data) فراوان نمیتواند استفاده کند. روی هم انباشتن دادهها حتی اگر جنبه معرفت یابد، به حکمت نمیانجامد.
حکمت یعنی انسان بتواند از مجموعه دادهها برای یک زندگی خوب و خوش استفاده کند. زگزبسکی معتقد است که کسانی در معرفت شناسی دیدگاههای مشابه نتیجه گرایان و وظیفه گرایان دارند، نمیتوانند ارزش حکمت را نشان دهند. ضمن آن که از دید او در معرفت شناسی فضیلتگرا به معنای فهم نیز پی می بریم و فهم نیز متفاوت از حکمت و علم است. فهم یعنی از سطح به عمق رسوخ کردن. بسیار می شود که آدمها در فهم متون مقدس یا در فهم متون فلسفی در سطح میمانند. پیامبر(ص) میفرماید که از تیزهوشیهای دم بریده برای آدمیان میترسد، یعنی دانشی که به عمق رسوخ نمیکند. زگزبسکی معتقد است که آدم در عالم ذهن باید سه خصلت مهم داشته باشد: علم، فهم و حکمت. اگر به معرفت شناسی رویکرد فضیلت گرایانه داشته باشیم، هر سه اینها قابل تبیین هستیم، اما در رویکردهای دیگر ممکن است علم قابل تبیین باشد، اما فهم و حکمت قابل تبیین نیستند.
این استاد فلسفه و اخلاق در پایان به تقدیر از ترجمه کتاب پرداخت و گفت: واقعا این ترجمه بسیار دقیق است. من البته آثار ترجمه شده دیگر آقای خداپرست را نیز خوانده ام و آنها نیز دقیق است. اما این ترجمه بسیار دل انگیز، دقیق و با وحدت رویه ای چشمگیر است.
/6262
کلید واژهها : معرفی کتاب - نقد کتاب - ذهن -منبع: خبرآنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۶۹۶۱۸۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بانوی با فضیلت / بتول نوقانی، فعال انقلابی و مفسر قرآن و نهج البلاغه
گذری بر زندگی و مبارزات حاجیه خانم نوقانی
بانو بتول نوقانی متولد ۱۳۰۹ تنها فرزند دختر مرحوم آیتالله نوقانی، از روحانیان زمان رضاشاه و از مبارزان انقلابی بود، ایشان سراسر عمر شریف خود را در مسیر خدمت به اسلام و تربیت شاگردان و سربازان امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف سپری نمود و امروز سبکبار و آرام به پیشگاه حق تعالی پر کشید تا ثمره سالها مجاهدت علمی، اخلاقی، زهد و تقوایش، قرب الهی و تنعم در رضوان حق تعالی باشد.
یک قرن پیش در شرایطی که اوضاع فرهنگی و تحصیلی برای دختران آماده نبود بانو بتول نوقانی تنها دختر آیتالله علی اکبر نوقانی از علمای برجسته در صد سال اخیر و از مبارزان دوره رضاخان و نزدیکان به حضرت امام خمینی(ره) با حمایت پدر بزرگوارش تحصیل را شروع کرد و توانست نقش به سزایی در تربیت چندین نسل داشته باشد.
او که متولد ۱۳۰۹ بود بعد از گذراندن تحصیل در مدرسه فروغ علوم دینی را نزد پدر و برادر مرحومش گذراند و به پیشنهاد بانو طاهایی مدیر مکتب نرجس به تدریس درس کلام، تفسیر قرآن و نهج البلاغه برای دانش آموزان، دانشجویان و طلاب پرداخت.
«دوران ابتدایی و دبیرستان را در مدرسه فروغ گذراند، پدرش میگفت: درس بخوان، ولی بیحجاب نشو! این مدرسه سمت دروازه طلایی و اولین مدرسهای بود که در مشهد راهاندازی شده بود. در این مدرسه دخترها اجازه داشتند روسری بپوشند. مدیریت مدرسه دست خانمی به اسم شاهزاده بود.
این خانم آدم معتقدی بود و به عوامل رژیم گفته بود: اگر اجازه نمیدهید چادر بپوشم اشکالی ندارد، ولی اگر اجازه ندهید حجاب داشته باشم مدرسه را تعطیل میکنم. به همین دلیل، همیشه لباسی شنلمانند میپوشید و حجاب داشت. آن زمان، چون مدرسه دیگری در مشهد نبود، با خواسته او موافقت کردند. ثبتنام در این مدرسه چندان راحت نبود. از آنجایی که خانم شاهزاده پدرش را میشناخت، اجازه داده بود، ایشان را ثبتنام کنند. میگفت: به آیتا... نوقانی ارادت دارم و پای منبرهای او بزرگ شدهام.»
او دوران دبستان و دبیرستان را گذراند و بعد به دروس حوزوی میپرداخت، دروسی که آنها را با شاگردی نزد پدر خود میآموخت و در مشهد اولین زنی شناخته شد، که به درس کلام اسلامی تسلط داشت. «شاگردان مدرسه فروغ برای ادامه تحصیل در دوران دبیرستان وارد مدرسه «ایراندخت» میشدند که مدیریت آن با خواهر همین خانم شاهزاده بود و دخترها امکان پوشش روسری داشتند. آن زمان زبان خارجیای که به بچهها آموزش میدادند فرانسوی بود و خانم نوقانی الفبای آن را خوب یاد گرفته بود، تحصیلات کلاسیک را در این مدارس گذراند و تا هیجدهسالگیام که پدرش زنده بود، درسهای ادبیات عرب را پیش ایشان میخواند.
درس کلام و معرفةالنفس را نزد پدرش آموخت. ایشان سال ۱۳۲۹ فوت کرد. مدتی هم استادی از حوزه به خانه میآمد و به ایشان درس میداد، مطالعه زیادی داشت و همه وقت خود را در کتابخانه پدرش میگذراند، که کتابخانه بزرگی است. کار همیشهاش مطالعه بود و به این کار علاقه فراوانی داشت. البته پدرش در کتابهایی که مفاهیم مشکلی داشتند حاشیهنویسی کرده بود. این حاشیه نویسیها به ایشان خیلی کمک میکرد.
تحصنهای زنان مشهدی که با حضور سودجویانه منافقان آمیخته بوده است، با سخنرانی زنانی انقلابی همچون بانو نوقانی نیز همراه بود، ایشان در مصاحبهای گفته بود: «در تحصنها منافقان هم خودشان را با ما قاتی میکردند، لباسهایی نظامی میپوشیدند که به میلیشیا معروف بود. شکل و شمایل لباس نظامی داشت. با آنها بحثهای مفصلی درباره حضور زنان در میدانهای جنگ و نبرد میکردیم.
بانویی با زیست مجتهدانه
به آنها که علاقه داشتند در میدانهای نبرد و جنگ باشند و سلاح در دست بگیرند میگفتم: مگر در صدر اسلام زنها در میدان نبرد بودهاند که شما میخواهید به میدان بروید؟ از طرفی هم در صدر اسلام زنها را اسیر نمیکردند، ولی رژیم این قاعده را نداشت. میگفتم که زنان باید در پشت جبههها فعالیت کنند. بحثهای زیادی در این زمینهها داشتیم، ولی فایدهای نداشت، چون آنها قصد شستوشوی ذهنی جوانان و دانشجویان را داشتند، هدف منافقان از حضور در جمع ما جمع کردن نیرو بود و چون پست و مقام اسم و رسمدار به خانمها میدادند خیلیها جذب آنها میشدند.
خاطرم هست که آخرین شب اعتصاب در خانه آیتالله قمی، خانم طاهایی از من خواست درباره نظر اسلام در خصوص حضور زنان در جبههها سخنرانی کنم. بعد از اینکه سخنرانیام را انجام دادم، متوجه شدم آیت الله قمی همان شب نوار این سخنرانی را گوش کرده و از دخترش که در جمع ما بود سؤال کرده بود چه کسی سخنرانی میکند.
او هم اسم من را آورده بود و ایشان گفته بود سخنرانی خوبی انجام شده است.»
بتول نوقانی، بانوی انقلابی مشهدی
در کنار تحصنها و راهپیماییها، فعالیتهای آموزشی خانم نوقانی در مکتب با فعالیتهای سیاسی ضد نظام شاهنشاهی نیز همراه بود و با تفسیر قرآن، به بیان مشکلات نظام نیز میپرداخت، زمانی که خانم طاهایی به زاهدان رفته بود تا از دست مأموران شاه در امان باشد، از ایشان خواست درس تفسیر را در روزهای یکشنبه و سهشنبه در مکتب برگزار کند، تا مکتب تعطیل نشود.
مأموران مدام میآمدند و پیگیر بودند و ایشان در جواب میگفت، تفسیر قرآن درس میدهم، ولی در اصل صحبتهایی ضد نظام شاهنشاهی داشتند. به هر حال، از هر جایی از قرآن، نکتهای برای اشاره به ظلم آن دوران داشت. حتی یک دورهای سوره «ممتحنه» را تفسیر میکرد که حسابی به نظام شاهنشاهی هجوم میبرد، آن زمان مرحوم هاشمینژاد به برادر ایشان پیام داده بود که «به خواهرتان بگویید مراقب خودشان باشند. ممکن است رژیم همین درس تفسیر را بهانهای برای دستگیری ایشان کند.» حقیقت هم این بود که کارهای ایشان را زیر نظر داشتند. منتظر بودند چیزی دستشان بیاید و بانو نوقانی را دستگیر کنند.
مدتی هم دستشان به چیزی نرسید و از سر ناچاری مکتب را تعطیل کردند. بعد از تعطیل شدن مکتب، سخنرانیهای ایشان در مسجدالنبی(ص) خیابان کوهسنگی ادامه داشت، در همان ایام انقلاب پیروز شد. بعد از انقلاب اسلامی، در مکتب درس نهجالبلاغه میداد.
بتول نوقانی، فعال انقلابی و مفسر قرآن و نهج البلاغه
پس از پیروزی انقلاب تا مدتی در مکتب نرجس به تدریس علوم قرآنی و کلام ادامه میدهد، علاقهاش به نهجالبلاغه باعث میشود در کنار جلسات آموزشی در مکتب نرجس، کمکم دورههایی آموزشی نیز در منزل خود برگزار کند و این کلام بینهایت پرمعنی را به بانوان بیشتری آموزش دهد، اما با کهولت سن مجبور به تعطیل کردن جلسات میشود. «همزمان با درس نهجالبلاغه و تفسیر قرآن در مکتب، در خانه تدریس میکردد. جزوههای دستنوشته را شاگردان ایشان دستنویس میکردند و بین هم میچرخاندند.
خانم طاهایی که فوت کرد، حضور ایشان هم در مکتب تقریبا کمرنگ شد و مجالس تفسیر را کلا به خانه آورد، البته همان سالها سکته قلبی جزئی هم کرد که از نظر حرکتی و کلامی کمی برایش مشکل ایجاد کرد، ولی الحمدلله به مغز آسیبی نرسید و هیچ تأثیری روی حافظه این بانو نگذاشت. طبق گفته این بانو، خانم دکتری که از ایشان نوار مغز گرفته بود، میگفت، جالب است که مغزت هیچ مشکلی ندارد. در جواب دکتر گفته بود، که این مغز بیمه امیرالمؤمنین(ع) است و چون تفسیر و نهجالبلاغه درس میدهم، خودشان از من مراقبت میکنند.
بعد از فوت پدرش، هر سؤالی داشت از برادر مرحومش آیت الله مهدی نوقانی، میپرسید. برادر این بانو سال ۷۱ فوت کرد. پدرش هر سال عاشورا و تاسوعا، اربعین و شهادت حضرت موسیبنجعفر(ع) در خانه خود سخنرانی داشت. حیاط را میپوشاندند و مجلس روضه برگزار میکردند. این روضهها قدمتی صدساله دارد. پدر ایشان که مدیریت مدرسه نواب را برعهده داشت، شبهای قدر در این مدرسه سخنرانی میکرد. این سخنرانیها حالت درسی و آموزشی داشت. ایشان پای همین سخنرانیها بزرگ شده بود.
بانو نوقانی پس از گذراندن درسهای حوزوی نزد پدر و برادر خود، به دعوت خانم طاهایی، با او همراه و همقدم میشود و در تأسیس و راهاندازی مکتب نرجس و تربیت دانشآموختگان همت میگمارد. همکاری او تا اندازهای است که در زمان حضور نداشتن مرحوم طاهایی در مشهد -برای در امان ماندن از دست عوامل رژیم شاهنشاهی بهناچار به سیستان رفته بود- چراغ این پایگاه را روشن نگه میدارد.
مدت همکاری ایشان با مکتب نرجس به بیش از ۴۰ سال میرسد. از اوایل تأسیس مکتب همراه خانم طاهایی بود، آن زمان خانم طاهایی کوچه چهارباغ زندگی میکرد. چند سالی در خانه فعالیت میکرد و بعد از آن، حدود سال ۴۲ به این فکر افتاد که زمینی را برای مکتب تهیه کند.
ایشان سعی داشتند در محدوده چهارراه شهدا این کار را انجام دهد اما به توافق نرسید و مکتب را در محل کنونی احداث کرد. آن زمان کسی نبود برای خانمها درس کلام اسلامی بگوید و چون ایشان درس کلام را محضر پدرش گذرانده بود، به ایشان پیشنهاد دادند این درس را در مکتب ارائه دهد که همراه با تفسیر قرآن و نهجالبلاغه آن را به خانمها آموزش میداد.
همزمان با شروع درس کلام اسلامی در مکتب، به پاسخگویی سؤالات دانشجویانی نیز که مراجعه میکردند میپرداخت، این سالها همزمان بود با جان گرفتن مبارزات مردمی. «دانشجویان فراوانی در مکتب رفتوآمد داشتند و پرسشهای بسیاری درباره مسائل خداشناسی مطرح میکردند. چون درس کلام با فلسفه و منطق در ارتباط است، خانم طاهایی پاسخگویی به سؤالات دانشجویان را هم به ایشان سپرد پاسخگویی به سؤالات هفتهای یک بار و در روزهای پنجشنبه صورت میگرفت.
حاجیه خانم بتول نوقانی سراسر عمر شریف خود را در مسیر خدمت به اسلام و تربیت شاگردان و سربازان امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف سپری نمود و اینک سبکبار و آرام به پیشگاه حق تعالی پر کشید تا ثمره سالها مجاهدت علمی، اخلاقی، زهد و تقوایش، قرب الهی و تنعم در رضوان حق تعالی باشد.
امید است با همت و پشتکار شاگردان وی، راه و سلوک ایشان در معرفی معارف عظیم قرآن و نهج البلاغه تداوم داشته باشد.